برای ماه عسل ما دیگه قرض داشتیم نرفتیم ب شوهرم گفتم میریم بزار بعدا پول اومد میریم بعد خاله شوهرم داشت میرفت شمال با شوهرش ب ما گفت میآید ماام گفتیم معلوم نیس شوهرم گفت حالا ک جایی نمیریم بیا بریم باهاشون گفتم ببین مرخصی میده بریم وقتی مرخصی گرفت ما وسایل شب جمع کردیم نصف شب ب خالش پیام دادم گفتم ماام میام آقا صبح مادرشوهرم فهمید چرا خواهرتو نبردی دلش میخواست بره شمال شوهرم گفت میخواستیم تنها باشیم یکم ماه عسل مثلا هیچی دیگه دعوا شد???
1402/04/18 01:29