اوایل بد 30 روزگی شبا از ساعت 11تا5 صبح یکسره با صدای بلند، گریه میکرد
بد رفته رفته گریه های شدیدش کمتر شد ولی بیدار بود و بخودش میپیچید با گریع های کمتر
بد قطره دایمیتیکون تموم شد گفتم نگیرم تا برم دکتر بهش کولیک اید دادم یشب یهو غرغر اش تموم شد و تو بغلم بخودش میپیچید و سرش و تکون میداد میخواست پستونک یا دستش و ببره تو دهنش بکشه و هی تکرار میکرد چن شب اول خیلی این حالت شدید بود یشب باباش بود اولش خیلی گریع کرد خیلی بذ اونجوری شد نزدیک 3 ساعت اینجوری بود ی دکتر بردم خیلی گیر و بقولی حاذق بود نشون دادم فیلم و گف هیچی نیس نترس برا درد شکمش
دلم طاقت نیاورد ب چن نفر دیگم فرستادم گفتن ببری دکتر مغز و اعصاب ببینه بهتره
دیگه دوشنبه بردمش معاینه کرد گف هیچی ب حمله نمیخوره خیلی هوشیار بد گف میخوای خیال خودت و من راحت شه نوار مغز بگیر همونجا اونم انجام دادیم گ گف سالم
بدم ی قرص ویتامین نوشت
گفت این حمله ام برا شکم دردش هست
حالا فهمیدم اینجوری میشه تو دست رد تشک حالت گهواره تکون میدم اروم میشه دیگه بدش میزارمش تو گهواره 😞
تا این دکتر و برم وبگه سالم نصف عمر شدم
1402/09/03 17:10