سلام الان از خواب پاشم 5 دقیقه قبل از اذان صبح. دیشب بچه ها ی گروه گفتن برام دعا کنید گفتم چشم دعا می کردم براشون که خدایا دامنشون سبز بشود. همینجور ادامه پیدا کرد تا یکی از دوستان گفتن بیا چله ی ایت الکرسی برداریم منم قبول کردم . یکی به نیت فرزند پسر خواندم که باردارشوم یک هم برای رزق و روزی خانه. (خواب دیدم چند نفردوست اشنا توی دبیرستان هستیم با هاشون صبحت می کنم که من معدل 12 توی دانشگاه چی درمیام اون فرد زرنگ گفت بخون اقتصاد دربیایی. که رشته ی من ربطی به اقتصاد ندارد . مدیریت خانواده و برنامه ریزی . بعدش کفش های چرم کهنه قهوه ای بدون پاشنه دارم از پاهام درمیارم جاش کفش مشکی پاشنه دارمی زارم. با همون فردی صبحت که کردم یه نفر با اودرگیر می شود انگاری همه دیگر رو دوست دارند نمی دادنند چه طور ابراز کنند. هردو یک فرم لباس تنشون اداری حالت پالتوی اما مانتو بیشتر با همون فرد که من هم صبحت بودم مانتوش سفید بود اما فرد بعدی مانتوش سیاه بود. بعدش گذشت دارم با پسر و دختر به سمت خانه های قبلی پدر و مادرم که در حال حاضر ویرانه است در خواب یادم رفته می روم . نشستم توی جای بلند برای رفع دلتگی همیشه می نشستم. دوستم و دونفر دیگر گفتند. راست میگن 1 جن می تواند 7 مرد رابکشد زورش زیاده منم گفتم شاید. دوستم گفت 8 جن بودند 7 تاش کشن یکی ازاد بیا دعا کنیم که اون هم از بین بره. گفتم باشه. شروع کردم به صلوات فرستادن .و بعد دعای فرج خواند تا نصف خواندم یادم رفته بود شروع کردم نوحه خوانی . دوستم گفت مرجان خوبه بخون اینجوری . محرم تازه تمام شده بود منم شروع کردم خواندن نوحه یه علم ازپایین به حرکت درامد پسر بچه ی حررکتش داد هوا تاریک دم غروب معلوم نیست پاییز یا بهار .
ماجرا توی مدرسه بعداز دعوایی دونفر من به سمت دفتر بایگانی مدرسه رفتم. خانم خسروی که مسوولش بود گفت خانمها داروی برای پستان اورده ام . من گفتم منم می خوام گفت تو نمی توانی بخوریا بخریش گفتم تو میدونی توانم نمی رسد چکار داری پولش از کجا میاد از این زهر تر هم خورم گفت پس یه قاشق بهش بدین خوردم گفتم اه اینکه عسل من امسال دوکیلو نیمش خودم خوردم عسل گون بود. گفتم چقد قیمتش گفت 300 یا 400 یا 500 می افتد پات .گفتم قرضی می دهد گفت نه . گفتم اگه بدهد هر دفع 50 برایش میارم. دیگه ادامه ندادم. نگاه به روی میزش کردم دو کفش لنگ به لنگ صورتی وابی است که هم یا فاصله ی ده سانت بهم وصله که تصویر برجسته ی میکی موز دارند.
بعدپسر بچه اعلم را کناری گذاشت اومد به سینه زدن ادامه داد مردم جمع شده بودند بعد ازمردم معذرت خواهی خواستم کنم خانمی
1401/12/05 09:30