من مسیحارو برده بودم یادمه تازه به راه افتاده بود نمیشد یجا نگهش داشت بعد بهم گفتن نزار راه بره مسیحا راه رفت اذیتش کرد بعد نمیتونست روپاهاش بمونه گریه میکرد میخواست بلند بشه ولی دردش میومد مینشست غصه میخورد تنها واکسنی که مسیحا اذیت شده بود 18 بود که خوب یادمه
اون سال من کولر نداشتم واسه گرما تو تیر ماه بود رفته بودم خونه خالم که گرما زیاد تبشو بالا نبره
1401/12/22 18:04