عماد دنبال سجاد گریه کرد بعد من هی گفتم عماد بیا نشسته بودم دیدم پدرشوهرم گفت خدا هه بوی و یه منی بتیه (بت) بعد منم از غصه دست عماد رو گرفتم محمد جواد زدم بغل بدون دمپایی کشیدم عماد رو تو حیاط بردمش بالا سجاد هم پیشش بود سجاد هم پشت سرم اومد بالا یکی یواش خوابوند تو گوشم😑😑😑😑😑😑منم گفتم من ب خاطر عماد خار شدم هر کی از هر طرفی میاد حرفی بهم میزنه
1402/07/24 16:33