The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

💋خوشکلای محله💋

0 عضو

پاسخ به

بسلامتی

سلامت باشی

1397/09/06 09:01

پاسخ به

سلام عزیزم خوبم توچطوری.ن هوس نکردم دارم‌گذاشتم واسه روزی ک پوستم اذیتم کنه

افرین پوست راحتی واسه پوست خیلی خوبه??

1397/09/06 09:01

پاسخ به

من قبلا میخریدم روش گردو میبود حالا همه از وضع اقتصادی گردو رو هم از ما دریغ کردن

خوب فرق دارن عزیزم.الان ما هم گردویشو داریم هم ساده شو

1397/09/06 09:01

پاسخ به

خوب فرق دارن عزیزم.الان ما هم گردویشو داریم هم ساده شو

اینکه گردوییش نبود????

1397/09/06 09:02

فقط ساده همین بود

1397/09/06 09:02

گردوهاشو بفرس

1397/09/06 09:02

??

1397/09/06 09:02

پاسخ به

گردوهاشو بفرس

??

1397/09/06 09:02

عاشق گردو ام

1397/09/06 09:03

همتون خیلیییییییییی بدین

1397/09/06 09:03

پاسخ به

همتون خیلیییییییییی بدین

چلا؟؟؟؟

1397/09/06 09:03

من عکس غذامو گذاشتم هیچکدومتون هیچی نگفتن

1397/09/06 09:03

??????????

1397/09/06 09:03

پاسخ به

عاشق گردو ام

من مغزیجات زیاد ندوس

1397/09/06 09:04

پاسخ به

من عکس غذامو گذاشتم هیچکدومتون هیچی نگفتن

واقعا ببخش

1397/09/06 09:04

پاسخ به

من عکس غذامو گذاشتم هیچکدومتون هیچی نگفتن

پیام ها زیاد بود من نخوندم.واسا برم ببینم

1397/09/06 09:04

نوش جونتون گوشت بشه توتنتون.

1397/09/06 09:05

پاسخ به

نوش جونتون گوشت بشه توتنتون.

ممنون

1397/09/06 09:05

پاسخ به

من مغزیجات زیاد ندوس

من عاااااشق

1397/09/06 09:05

‼ تفاوت خواب مامان وبابا :

مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند
که مامان گفت:”من خسته ام و دیگه دیروقته ، میرم که بخوابم ”
مامان بلند شد ، به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ های ناهار فردا شد ، سپس ظرف ها را شست ، برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد ، قفسه ها رامرتب کرد ، شکرپاش را پرکرد ، ظرف ها را خشک کرد و در کابینت قرار داد و کتری را برای صبحانه فردا از آب پرکرد .
بعد همه لباس های کثیف را در ماشین لباسشویی ریخت ، پیراهنی را اتو کرد و دکمه لباسی را دوخت .
اسباب بازی های روی زمین را جمع کرد و دفترچه تلفن را سرجایش در کشوی میز برگرداند.
گلدان ها را آب داد ، سطل آشغال اتاق را خالی کرد و حوله خیسی را روی بند انداخت .

بعد ایستاد و خمیازه ای کشید . کش و قوسی به بدنش داد و به طرف اتاق خواب به حرکت درآمد ، کنار میز ایستاد و یادداشتی برای معلم نوشت ، مقداری پول را برای سفر شمرد و کنارگذاشت و کتابی را که زیر صندلی افتاده بود برداشت .
بعد کارت تبریکی را برای تولد یکی از دوستان امضا کرد و در پاکتی گذاشت ،
آدرس را روی آن نوشت و تمبرچسباند ؛ مایحتاج را نیز روی کاغذ نوشت
و هردو را درنزدیکی کیف خودقرارداد. سپس دندان هایش رامسواک زد.

باباگفت: “فکرکردم ، گفتی داری می ری بخوابی


” و مامان گفت:” درست شنیدی دارم میرم.”

سپس چراغ حیاط راروشن کرد و درها را بست.
پس ازآن به تک تک بچه ها سرزد ، چراغ ها راخاموش کرد ،
لباس های به هم ریخته را به چوب رختی آویخت ، جوراب های کثیف را درسبد انداخت ،
با یکی از بچه ها که هنوز بیداربود و تکالیفش را انجام می داد گپی زد ،
ساعت را برای صبح کوک کرد ، لباس های شسته را پهن کرد ، جاکفشی را مرتب کرد و شش چیز دیگر را به فهرست کارهای مهمی که باید فردا انجام دهد ، اضافه کرد . سپس به دعا و نیایش نشست.

درهمان موقع بابا تلویزیون راخاموش کرد و بدون اینکه شخص خاصی مورد نظرش باشد ، گفت: ” من میرم بخوابم” و بدون توجه به هیچ چیز دیگری ، دقیقاً همین کار را انجام داد


واين است تفاوت خواب مادرو پدر


بهشت زیر پاي مادران نيست بلكه بهشت خانه ايست كه مادرم در ان است
مادری رو به فرزندش کرد و او را نصیحت کرد:???
فرزندم:
روزی از روزها مرا پیر و فرتوت خواهی دید...ودر کارها یم غیر منطقی!!
در آن وقت لطفا به من کمی وقت بده و صبر کن تا مرا بفهمی.
هنگامی که دستم می لرزد و غذایم بر روی لباسم می ریزد؛
هنگامی که از پوشیدن لباسم ناتوانم؛
پس صبر کن و سالهایی را به یاد آور که کارهایی که امروز نمیتوانم انجام دهم، به تو یاد میدادم.??
اگر دیگر جوان و زیبا

1397/09/06 09:06

نیستم؛
مرا ملامت نکن و کودکی ات را به یاد آور، که تلاش میکردم تو را زیبا و خوشبو کنم.
اگر دیگر نسل شما را نمی فهمم به من نخند، ولی تو گوش و چشم من ؛ برای آنچه نمی فهمم باش.
من بودم که ادب را به تو آموختم.
من بودم که به تو آموختم چگونه با زندگی روبه رو شوی.پس چگونه امروز به من می گویی چه کنم و چه نکنم.؟؟؟!!!
از کند شدن ذهنم و آرام صحبت کردنم و فکر کردنم هنگام صحبت با تو خسته نشو ، چون خوشبختی من اکنون این است که باتو باشم. تو اکنون تمام زندگی من هستی.
من همچنان می دانم که چه میخواهم، فقط برای انجام کارهایم به من کمک کن.
هنگامی که پاهایم مرا برای رسیدن به مقصد یاری نمی کند، با من مهربان باش.
اکنون که پیرم از گرفتن دستم هنگام راه رفتن خجالت نکش؛ که در کودکی ات که ناتوان بودی من دست تو را می گرفتم.
من دیگر مثل تو جوان نیستم و به سادگی، مرگ در انتظار من است.??
در کنار من باش و مرا تنها نگذار.
هنگامی که از خطای من چیزی به یاد آوردی بدان که من جز مصلحت تو چیزی نمی خواستم.
خطا های مرا ببخش تا خدا تو را بیامرزد.
هنوز هم خنده و بازی های تو مرا خوشحال میکند.

مرا از همصحبتی خودت محروم نکن.
هنگام تولدت با تو بودم ؛ پس هنگام مرگم با من باش.
لازم است این متن را همه بخوانند تا احساس مادرشان را هنگامی که پیر شد بفهمند.


به عشق مادرتان آن را برای دیگران ارسال کنید.??

1397/09/06 09:06

پاسخ به

شام دیشب ما مرغ سرخ شده و ته دیگ تخم مرغی

خیلی هم عااالی.نوش جونتون

1397/09/06 09:06

ممنون چه فایده

1397/09/06 09:06

حالا که خودم گفتم

1397/09/06 09:06

وگرنه هیچی نمیگفتین

1397/09/06 09:06