خونواده ش فقط موقع کار یادشون میوفته ی نفر عس
عجب ادمایی
1397/08/03 14:18گف چیکار کنم دهن باز میکنه نمیتونم ن بگم
1397/08/03 14:18میگم احمقی احمق
1397/08/03 14:18بخدا دوهفته اس با این شرایطم دارم جمع و جور میکنم ی بار زنگ نزدن ببینن چ وضعیتم
1397/08/03 14:18والله همه برا خانواده خودشون خوبن
1397/08/03 14:19اونوخ تو اینجور چیزا پیداشون میشه
1397/08/03 14:19بسه دیگه ی بار دو بار سه بار هرروز نمیشه ک
1397/08/03 14:19الان امروز میخواسیم بریم خونه ببینیم معلوم نیس کی بیاره بریم یا ن
1397/08/03 14:19ی سری اون یکی داداشش زنگ زده ماشینتو بدع برم دهات
1397/08/03 14:20بخدا دوهفته اس با این شرایطم دارم جمع و جور میکنم ی بار زنگ نزدن ببینن چ وضعیتم
والله تو همین حاملگی من یک کدومشون نیومدن کمک کنن جمع کنن جا بدن فقط پدرشوهرم اومد یکم کمک کرد
1397/08/03 14:20منم دو روز بعدش سونو داشتم. گفتم اره بده خودمون میریم کنار خیتبون با این شکمم وای میسیم تاکسی میگیریم
1397/08/03 14:20نه برادرشوهری ن مادرشوهری ن جاری نگفتن زن حامله اس حالا کمکی گرفته مامانش هست ماهم بریم
1397/08/03 14:21اصلا درک ندارن بقران
1397/08/03 14:21اصلا درک ندارن بقران
اصلا فقط توقع از پسرشون من دارن
1397/08/03 14:21نه برادرشوهری ن مادرشوهری ن جاری نگفتن زن حامله اس حالا کمکی گرفته مامانش هست ماهم بریم
حالا واس تو نیومدن واس من غیر مستقیم گفتم بیایید گفتن مامانت هس یواش یواش جمع کنید
1397/08/03 14:21اونوخ ناهار شام ریختنی ب روشون نمیارن
1397/08/03 14:21حالا واس تو نیومدن واس من غیر مستقیم گفتم بیایید گفتن مامانت هس یواش یواش جمع کنید
واقعا ته بیشعوری
1397/08/03 14:21خیلی بیشعورن خیلی
1397/08/03 14:22یه چی هم ب شوهرم بگم میگه فلان اله بله
1397/08/03 14:22حالم ازشون بهم میخوره نمیدونی ک
1397/08/03 14:22تو این حاملگی شناختمشون
1397/08/03 14:22جلو روت خوبنا
1397/08/03 14:22ولی خب خونه من غریبه هم بیاد میگم میخندم چ برسه ب فامیل.
1397/08/03 14:23بیشعورن گلم همین
1397/08/03 14:23شوهرت هم ساده
1397/08/03 14:23ورود مامان محمد مهدی و سلین ممنوع
0 عضو
این بخش در حال طراحی می باشد