ما تویه حیاطیم با پدرشوهرم شوهرم 3 روز ک میاد خونه مدام اونجاس یا ب کارای اونا میرسه سه تا داداش دیگه هم داره آخرسر هم این آدم بده میشه چغند کاشته بود برا اولین بار کلی بد بیاری آورد البته زمین باباشه ک اونم شریکه اینا بکنار زن عموش ازش چغندرخواسته رفتیم خونه مامانش شب دیدم ب گوش مامانش میگه ب فریبا هم یدونه بده😑خب خودت بده سختته ازاین یکم ناراحت شدم قراربود ب داداشش تعارف نکنه ک بیایین ببرن سریه موضوعی ک اوناهم چندماه پیش ب ما ندادن شب ب زنش گفت اون روز ب داداشم گفتم بیا ببر😑 خلاصه رفتیم خونه مامانم توراه بحثمون شد ب من گفت اولا ب کارای بابام میرم حق نداری بگی نرو دوما تو زبون آدمی ذات حالیت نیس بهم واقعا برخورد برگشت گفت دخترمو ازت میگیرم برا منم هیچی نمیشه هرچی میشه ب تومیشه نمیزارم مث خواهرت بشی منم بچه رو دادم بغلش خودمو از ماشین خواستم بندازم بیرون چون دیگه واقعا نمیتونم گفت چیکارمیکنی میخوای پیاده بشی گفتم آره ماشینو نگه داشت تو اون برو بیابون پیاده شدم چنددقیقه بعد برگشت سوارنمیشدم از شرمم سوارشدم خلاصه رفتیم خونه مامانم ازاونجا هم اومدیم خونه خودمون صبح هم بیدارنشدم برا صبونه دادن کیک برداشت واونم همیشه منو میبوسید نبوسیدو رفت تا 4 روز خونه نمیاد شب هم جدا خوابیدیم اصلا دلم نمیخوادش دیگه هی پیگیر میشدم ک سرکارش رسیده یا نه الان چیکارکنم پیم بدم یانه و اینکه میخوام این چندروزه گوشی رو خاموش کنم تا اون حرفارو فراموش کنم
1402/08/23 08:39