خسته شدم انقد جوش خونه زدم ،اون روز انقد گریه کردم گفتم بزا برم خونه بابام تابچه بدنیا میاد اونجا باشم چون پیش تواذیت میشم نمیخوام بچم ناسالم بدنیا بیاد،موقه زایمانم ک شد برمیگردم خونه گفت باشه شنبه برو ینی امروز ولی نشد ک برم ،امشبم رفتیم بیزون ک داشتم درمورد خونه حرف میزدم باز زد ب در سلیطه گری و کلا حوصله بحث نداشتم سرصدا کرد من ساکت شدم دیگ حرف نزدم
1402/03/20 23:47