مامانای پاییزی

27 عضو

دنیا دلم پر بود خیلی زیاد

1402/04/25 20:27

پاسخ به

چقد مثل منی من آنقدر شیر بازی درمیارم همه کارامو خودم میکنم

نمیدونم از وقتی ازدواح کردم همینطوری ام اصلا کسی رو نمیگم بیاد کمک

1402/04/25 20:28

پاسخ به

یه زره لوس بودیم مثل مردم اینجوری نمیشد

ای گفتی کاش یکم لوس بودیم

1402/04/25 20:29

پاسخ به

من شوهرم میگه دست نزن میگم نهههه باید تمیز شه کی میخواد بیاد کار کنه???

دقیقا کی میاد

1402/04/25 20:32

پاسخ به

من اوایل مامانم تو خونه تکونی اینا میومد بعدش دیگه اونم نیومد

من مامانم مریض بود کلا چند سالی بود سرطان داشت خواهرا کاراشو میکردیم

1402/04/25 20:33

پاسخ به

من شوهرم میگه دست نزن میگم نهههه باید تمیز شه کی میخواد بیاد کار کنه???

سحر آخه میدونیم کسی نیست

1402/04/25 20:33

پاسخ به

سونو وزن تو 28 هفتگی برای شما چقدر بود؟

1080گرم

1402/04/25 22:47

پاسخ به

خودم موندم و غذا درست کردن ?

وااای عزییییزم?

1402/04/25 22:49

پاسخ به

چی بگم بعضی وقتا به زن داداشم حسودیم میشه یه مامان داره مثل کوه پشتشه هیچ کاری نمیکنه خونواده ماهم ب...

مامانه منم همینه بفهمه مهمون میاد خونمون سریع خودشو میرسونه چقد کارایه من و انجام میده
واقعا شرمندشم گاهیی میگم من نمیتونم اندازه ی مادرم مادر خوبی باشم ..فرقی نداره هم پدرم هم مادرم خیلیی زحمت من و میکشن دوتاشونم تو هر شرایطی پشتمن

1402/04/25 22:53

پاسخ به

واسه منم خدا شاهد میرسه به من همه جاش درد میاد با این حالم خودم کارامو میکنم به کسی نمیگم بیاد کمکم ...

والا من موندم نمیدونم چرا زنه حامله رو اینقد اذیت میکنن

1402/04/25 22:56

پاسخ به

مادرشوهرم و خاله شوهرم اومدن اینجا گفتم مادرشوهرم شام بذاره

اخه ادم حرصش میگیره خاله ی شوهر تو این وضع چی میگه

1402/04/25 22:56

پاسخ به

اخه ادم حرصش میگیره خاله ی شوهر تو این وضع چی میگه

چی بگم رفتن

1402/04/25 22:57

کار نکن به شوهرت بگو جمع و جور کنه

1402/04/25 22:59

پاسخ به

کار نکن به شوهرت بگو جمع و جور کنه

همه کارارو کروش طفلک خسته هم بود

1402/04/25 22:59

رفت مادرشینا رو برسونه

1402/04/25 23:00

خو چیکنی نمیتونی استراحت مطلقم هستی

1402/04/25 23:00

پاسخ به

خو چیکنی نمیتونی استراحت مطلقم هستی

اره بابا دیگه رفتن نمیان خداروشکر تا زایمانم

1402/04/25 23:00

ایشالله

1402/04/25 23:01

من مادرشوهرمینا رو کشتم تا بیان خونمون نیومدن گفتن واسه زایمانت میایم??? ..ولی دیگ جشن گرفتیم مجبور شدن بیان خودشونم جمع و جور کردن هییچ کاری نکردم

1402/04/25 23:02

پاسخ به

میدونی آدم روحی بیشتر میشه از اینکه هیچکسو نداره

????
خدایی منم همین بودم مادرم میگف بیابمونم خونم بهت برسم نمیرفتم ولی توتنهایی خودم گریه میکردم ک کسی نیس کمکم کنه

1402/04/25 23:10

پاسخ به

اره بابا دیگه رفتن نمیان خداروشکر تا زایمانم

دیگه جم نکن فردانم نم جمع میکنی عیب نداره

1402/04/25 23:11

پاسخ به

???? خدایی منم همین بودم مادرم میگف بیابمونم خونم بهت برسم نمیرفتم ولی توتنهایی خودم گریه میکردم...

خوب چرا؟?

1402/04/25 23:19

پاسخ به

???? خدایی منم همین بودم مادرم میگف بیابمونم خونم بهت برسم نمیرفتم ولی توتنهایی خودم گریه میکردم...

آخی

1402/04/25 23:24

پاسخ به

خوب چرا؟?

بخاطرپسرم
برادرزادم هرروز خونشون هس طبقه بالاشونو باپسرم شلوغ میکنن اعصابم بهم میریزه گفتم خونم بمونم بهتره استراحتم بیشتربازخداراشکرشوهرم کمک میکرد
غذاهرچی تو توانم بودمیزاشتم بیشتراوقات املت زدیم یادمی میزاشتم خلاصه کمک بود

1402/04/25 23:29

پاسخ به

بخاطرپسرم برادرزادم هرروز خونشون هس طبقه بالاشونو باپسرم شلوغ میکنن اعصابم بهم میریزه گفتم خونم بمون...

ماهم همین مشکلو داریم ..دخترخالم با داداشم اینقد شلوغ میکنن هردفعه بریم خونه ی بابابزرگمینا دختر خالمم میاد با داداشم همش شلوغ میکنن دعوا میکنن قیااامت ..آدم پشیمون میشه از رفتن

1402/04/25 23:33