ما یبار بابام گوسفند قربانی کرد بهمون گوشت داد گفت برین بیرون کباب کنین بخورین به خواهرات عروسی کردن گوشت دادم به توام میدم
ما رفتیم کباب کنیم همه چی بردیم به جز سیخ یادمون رفت گفتم برگرد شوهر خنگ منم رفت سیخ مادرش گرفت
اینم آخر سر من رفتم خونه بابام گفتم شب میام سیخا میشورم میدم تحویلش اینم داشت میمرد به شوهرم از بس گفته بود سیخام کجاس اونم آورده بود سیخ کثیف بهش داده بود باورت نمیشه آبرویی از من برد جلو همه میگفت کباباشون میرن میخورن سیخاشون من باید بشورم
پدرشوهرم بدتر
باعث شدن با شوهرم تا چند وقت قهر باشیم من هیچ وقت حلالشون نمیکنم و نمیبخشمشون
1402/08/09 17:11