دقیقا من یبار رفتم خونه داییم توبه توبه
بچهای فامیل همه دوربچم حلقه زدن ننه یکیشون گرفتش نوبتی میداد بغلشون منومیگی...
اخرشم بچه خوابیده رولج اوردن دادن بغلم
مام شام خورده نخورده پاشدیم
منک ی قاشق نتونستم غذا بخورم چون بچه یسره گریه میکرد سفره جمع نشده پاشدیم
1402/06/29 18:45