سه هفتس میدم کامل
از همون موقع ک تب کرده بودم
هر روز میام خونه بابام اینجا غذاهاشون رژیمی نی
البته همشون میگن نده

بچه من پپتی رو نمیخورد مجبوری قند مینداختم ک بخوره الان میخوام بدم میترسم دوباره پپتی رو نخوره مجبور شم قندبندازم ک ضرر داره واس همی دست دست میکنم برا شیر دادن تردید دارم
چون دقیقا شیر منم کمه از شب تا ظهر فقط شیر داشتم

سیاتیکته من سرکارن اینجور شده بودم سمت راست

خب الانکه شیر نمیدی باز چرا پس اونجا میری .گریه مبکنه زیاد؟

چرا من دلم نمیخواد هیچ جا برم پس😢

همش دلم میخواد خونه باشم سکوت باشه همه جا

مهمون میاد یا مهمونی میریم بچم نمیخوابه تا بیاریمش خونه همه جا ساکت باشه اینم عادت کرد

منم شب تا ظهر میدم بهش

فکر کنم چون اینم کم میخوره شیرم کلا داره مبره

کم شد

وای آرهههه سمت راسته فقط دقیقل

ا

خیلی درد داره

مگ واس شیر میام🤣🙄

مامانم اینا ب بچها عادت کردن هر روز صبح میان دنبالمون

بابام زنگ میزنه ساعت 8صبح اماده شو دارم میام میگم نمیام مامانم زنگ میزنه پشتش لباس بپوش بابا توراهه🤣

اوه من اصلا بدم میاد از خونه موندن
قبلا همش بیرون بودیم با شوهرم الان بخاطر بچه جایی نمیرم باز

اوف دلم میترکه یروز خونه بمونم کامل شبش حتما شوهرم باید ببرتم بیرون
کل روزم گوشی دستمه درحال حرف زدنم🙄

روزای اول زایمانم واقعا شرایط داغون بود همش خونه بودم البته شبا شوهرم ی دور با ماشین میدادم
ولی مامانم جراحی کرده بود دست تنها خونه اووووف مچاله شده بودم کارن اذیت میکرد آنلی خیلی بی قرار بود از اون طرفم الرژی انلی سرماخوردگی بچها اوف🤦

بچها هستین یه نظر میخوام ازتون

چی شد

ماهم همش بیرون بودیم حس افسردگی دارم به همه چی شک دارم.دارم خل میشم

چی

اونو ولش هیچی

بچهاتون گردن گرفتن؟

باهاش حرف بزنید بهتون لبخند میزنه؟

ب سمت صداتون همیشه برمیگردن؟