The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

تهوع و علائم ناشی از کیست آندومتریوز

22 عضو

پاسخ به

الان خداروشکر شما خوبی؟ فکر منفی نمیکنی مثل قبلنا؟

خیلی خیلی بهترم نسبت ب قبلا خیلی از افکارمو تغییر دادم ولی خب بازم ی وقتایی هست ک ناامید بشم کم بیارم ب هرحال آدمیزاده دیگه یه آستانه تحملی داره

1402/05/03 01:30

پاسخ به

ببین اینکه میگم با فکر کردن ب چیزای بد جذبشون میکنی حرف الکی نیس،من اردیبهشت اولین انتقالم بود ک خود...

اره درست میکنی
حداقل تونستی حال الانم رو خوب کنی
خداخیرت بده

1402/05/03 01:31

پاسخ به

منم دوس دارم دارو بخورم ولی بچه شیر میدم نمیشه

سرخود ک نباید دارو بخوری،ولی خب ی سری دارو ها هستن تو شیر مادر تاثیری نمیذارن،اون شیری ک الان شما با اون میزان استرسی ک داری تو دلن ب اون بچه میدی سمی تراز وقتیه ک دارو مصرف کنی

1402/05/03 01:32

پاسخ به

آره اونا رو تجربه کردی و لذت بردی فقط یادت نیست چون بعدش کلی تفکرات بیهوده داشتی که بخاطر ظرفیت مغزت...

دقیقا ی وقتایی خیلی چیزارو فراموش میکنم ک خودم تعجب میکنم از فراموشی خودم

1402/05/03 01:32

اسم گروهو باید میذاشتم گروه روانشناسی و تغییر افکار و وسواس فکری?

1402/05/03 01:32

پاسخ به

سرخود ک نباید دارو بخوری،ولی خب ی سری دارو ها هستن تو شیر مادر تاثیری نمیذارن،اون شیری ک الان شما با...

طفلی بچم همش بی ارومی میکنه
میدونم چون خودم استرس دارم این طفلک اینجوری میشه

1402/05/03 01:33

پاسخ به

اسم گروهو باید میذاشتم گروه روانشناسی و تغییر افکار و وسواس فکری?

من خیلی از این گروه خوشم اومد
ممنون بابت این حرفای خوبتون

1402/05/03 01:33

پاسخ به

اره درست میکنی حداقل تونستی حال الانم رو خوب کنی خداخیرت بده

باورت نمیشه من تو اون دوماهی ک درگیر بودم ک آیا بارداریم خارج رحمیه یا نه چ استرسی کشیدم چقدر گریه کردم چقدر بی خوابی کشیدم،آخرش چی شد؟چیزی ک قرار بود تجربه کنمو کردم ازش رد شدم،ی تجربه ب تجربه هام اضافه شد هرچند تلخ

1402/05/03 01:34

پاسخ به

من خیلی از این گروه خوشم اومد ممنون بابت این حرفای خوبتون

لطف داری... خوشحالم بتونم کمکی کنم...

1402/05/03 01:34

پاسخ به

باورت نمیشه من تو اون دوماهی ک درگیر بودم ک آیا بارداریم خارج رحمیه یا نه چ استرسی کشیدم چقدر گریه ک...

من همش میترسم خارشای شش ماه پیش دوباره برگرده
مدام دارم خودمو چک میکنم

1402/05/03 01:35

پاسخ به

لطف داری... خوشحالم بتونم کمکی کنم...

الهی به تمام حاجت های قلبیت برسی

1402/05/03 01:35

پاسخ به

اره درست میکنی حداقل تونستی حال الانم رو خوب کنی خداخیرت بده

میدونی مهم ترین درسی ک یاد گرفتم از این اتفاق تلخ چی بود؟این بود ک چ من بخوام چه نخوام چیزی ک برای من مقدر شده مال منه باید تجربش کنم چه خودمو بکشم چ استرس بکشم آخرش برام اتفاق میوفته و من باید باهاش کنار بیام چون راه دیگه ای ندارم قدرت عوض کردن سرنوشتمو ندارم پس چ بهتر ک بذارم همه چی مث ی رودخونه جاری باشه و منم همراهش رد شم ازش،هیچی تو این دنیا موندگار نیس،نه غم نه خوشی اینو اگر باور کنی نصف بیشتر راهو رفتی

1402/05/03 01:38

پاسخ به

طفلی بچم همش بی ارومی میکنه میدونم چون خودم استرس دارم این طفلک اینجوری میشه

خب گناه داره فردا روز یکی میشه مث ماها اگر فکر میکنی براش بده با مشورت دکتر شیر خشک براش بگیر اینجوری خیال خودتم راحته

1402/05/03 01:38

پاسخ به

میدونی مهم ترین درسی ک یاد گرفتم از این اتفاق تلخ چی بود؟این بود ک چ من بخوام چه نخوام چیزی ک برای م...

???? عالیه
ما که لالایی بلدیم ولی خوابمون نمیبره چون سست عنصریم?????

1402/05/03 01:39

پاسخ به

مشکل ما همین سوگواری قبل وقوع حادثه هست.... ببین یه چیزی بهت بگم من بابامو سال 1400 از دست دادم خدا ...

خداپدرتو رحمت کنه
الهی دیگه غم نبینی
واقعا حرفات درسته

1402/05/03 01:39

پاسخ به

من همش میترسم خارشای شش ماه پیش دوباره برگرده مدام دارم خودمو چک میکنم

خب ی لحظه فکر کن دوباره برگشته،چیکار میکنی؟میری دکتر حالا با دارو یا هرچیزه دیگه ای ک نیازه کنترلش میکنی،نهایتا هرجوری شده باهاش کنار میای درسته؟

1402/05/03 01:39

پاسخ به

خب ی لحظه فکر کن دوباره برگشته،چیکار میکنی؟میری دکتر حالا با دارو یا هرچیزه دیگه ای ک نیازه کنترلش م...

اره ولی من همیشه به بدترین ها فکر میکنم

1402/05/03 01:40

پاسخ به

خداپدرتو رحمت کنه الهی دیگه غم نبینی واقعا حرفات درسته

همچنین رفتگان شما

1402/05/03 01:40

پاسخ به

مشکل ما همین سوگواری قبل وقوع حادثه هست.... ببین یه چیزی بهت بگم من بابامو سال 1400 از دست دادم خدا ...

چون قبلا برا سوگواری کرده بودی،مث من وقتی مامانم ظهرا میخوابید چادرشو میکشید رو خودش نفس ک میکشید چادر میلرزید من همش چشمم ب چادر بود ک هنوزم تکون میخوره یا نه،نکنه تکون نخوره نکنه مامانم نفسش قطع بشه،حتی یادمه اولین شهاب سنگی ک دیدم یا همون ستاره ی دنباله دار آرزو کردم مامان بابام هیچ وقت از پیشم نرن کوچیک بودم فکر میکردم آرزوم برآورده میشه آخرش از چیزی ک میترسیدم سرم اومد منم خیلی گریه میکردم برا از دست دادن عزیزام روزی ام ک مامانم فوت شد مث آدم آهنی بودم حتی یه قطره اشکم نیومد از چشمم

1402/05/03 01:43

چی از اینا بهتر قدر خودتونو بدونید

1402/05/03 01:43

پاسخ به

ولی یه چیزی بگم خوشحال بشید و به خودتون ایمان بیارید که نقات مثبت زیادی داریم ماها...اکثر آدمای وسوا...

اره همینطوره???

1402/05/03 01:44

پاسخ به

???? عالیه ما که لالایی بلدیم ولی خوابمون نمیبره چون سست عنصریم?????

یادمون میره،باید انقدر این حرفارو تکرار کنیم تا هی یاد آوری بشه

1402/05/03 01:44

پاسخ به

یادمون میره،باید انقدر این حرفارو تکرار کنیم تا هی یاد آوری بشه

آره واقعا باید بنویسم بزنیم رو یخچال

1402/05/03 01:45

پاسخ به

چون قبلا برا سوگواری کرده بودی،مث من وقتی مامانم ظهرا میخوابید چادرشو میکشید رو خودش نفس ک میکشید چا...

خدارحمت کنه مامانتو
درکت میکنم
خیلی سخته

1402/05/03 01:45

پاسخ به

اره ولی من همیشه به بدترین ها فکر میکنم

خب منم میگم بدترینشو فکر کن بعد براش راه حل پیدا کن،هر مشکلی یه راه حلی داره،بخدا اونروز اتفاقی یه پستی تو اینستا دیدم پسر بچه ای بود 11سالش بود دوراز جون سرطان داشت درمان شده بود،میگفت تو طول دوره درمانم یه وقتایی بود ک کل اتاقو باید تاریک میکردن ک اثر دارویی ک ب ما تزریق میکنن از بین نره تقریبا حدود یک هفته میگفت ما حتی اجازه دیدن کمترین نورم نداشتیم،یک هفته بدون نور تو ی اتاق تاریک تکو تنها میتونی تصورشو کنی؟اما این بچه تونسته بود به قدری این بچه عاقل و قوی حرف میزد من جا خوردم وقتی حرف میزد انگار یه آدم تحصیل کرده ی مثلا مسن که کلی تجربه داره داره صحبت میکنه

1402/05/03 01:47