آقای من!
مولا و سرور من!
خدا را شاکرم که به من توفیق داد چهل روز شما را صدا بزنم.
میدانم که صدای مرا می شنوید.
میدانم که در نماز شب هایتان برای من گنهکار هم دعا می کردهاید.
آقاجانم!
من برای ظهور شما هیچ کاری نکرده ام.
میدانم.
می ترسم.
میترسم وقتی بیایید خجالت بکشم.
از خودم
از گناههایم
از کمکاریهایم برای ظهور شما.
چه بگویم؟
بگویم کدام موانع ظهور را برداشتهام؟
بگویم دست چند نفر را گرفتهام و با شما آشنا کردهام؟
بگویم در طول روز چند دفعه به یاد شما بودهام و از صمیم قلب برای ظهورتان دعا کردهام؟
میدانم روسیاهم.
میدانم گنهکارم.
اما به عنوان یک مادر، عهد می بندم تا فرزندم را سربازی جان بر کف برای ظهور شما تربیت کنم.
مولای من!
نکند رویتان را از من بر گردانید که شما پناه و امید دلهای ناامید هستید.
آقای من!
برای آمدنتان دعا می کنم.
شما هم برای بچه شیعههای این سرزمین دعا کنید چرا که دعای پدر در حق فرزند مستجاب است.
دلنوشته از مامان محمدحسین.
1402/06/30 01:17