بچه ها من دیشب پدر شوهرم از کربلا اومده بود آشنا های نزدیک موندن برای شام هنوز به کسی نگفتم باردارم دیشب کمک شون غذا درست کردیم داشتیم غذا میکشیدیم یه زره گوشت خوردم بعد قشنگ احساس کردم هر چی تو معده ام هست میخوام بیارم بالا سریع رفتم حیاط بعد اومدم همه مشکوک سوال میپرسیدن نکنه بارداری من یه دروغ مصلحتی سر هم کردم گفتم نه گرما زده شدم خدا منو ببخشه اخه دوست ندارم تا تشکیل قلب نرفتم به کسی بگم
1402/06/13 06:40