یکی از همسایه های مامان بزرگم یک دختر داشت 14 سالگی شوهرش داد ینی خود دختره گفت من این پسره رو میخام خلاصه باهم تو خونه گرفتن مجبورا عقدشون کردن
بعداز 2 سال دختره حامله شد و تو حاملگی داشتن جدا میشدن، خلاصه انقد بزرگا اومدن و رفتن بچش که 20 روزش شد رفت خونه شوهرش آشتی کردن،الان دوباره اومده خونه مادرش طلاق بگیره ،مامانش اون روز داشته صخبت میکرده واسه مادربزرگم که دخترم معتاد شده و بچشو شیر نداد شیرش خشک ش
1402/05/21 18:01