یک هفته بود خیلی حالم بد بود شاهانم خیلی شیطونه هی بهش میگفتم بیا شاهان و نگهدار بیا ببرش
خودش یک رستوران کوچیک داره نزدیک خونمونه
میگفت نه نمیتونم کار دارم فلان دارم نمیشه
دیروز میخواستم فرنی درست کنم رفتم نشاسته ذرت بخرم با شاهان اسم بچه ام
دیدم داره با دوستاش پلیسشن بازی میکنه
منو میگی گفتم دیدم کار تو
1403/01/24 17:56