پاسخ به
من اینقد خاطرات زایمان و در مورد زور زدن خونده بودم که منتظر ماما نموندم کار خودمو میکردم?
منم همه چی رو فول بودم ..اما کیسه ابم ک پاره شد رفتم بیمارستان گفتن اینجا قبولت نمیکنیم بچه ات ریزه ممکنه بره دستگاه برو یه بیمارستان دیگه منم انفد ترسیده بودم گفتن برو بیمارستان امام ک دستگاه داره اینم ک بیمارستان نبود کشتارگاه بود کل وجودم استرس بود از اینکه بچم نکنه مشکلی داره و اینکه باید برم بیمارستان امام
برا همی سخت ترین زایمان رو کردم همه چی یادم رفت ک چطکر زایمان کنم چطور زور بزنم اون بیشرفا هم یکی کمکم نمیکرد انقد زور میزدم ک پشتم زده بود بیرون
بچه هم ب دنیا نمیومد یه دکتر اومد گفت اینطور زور بزن پاهاتو بده شکمت ک همیکارو ک کردم ب دنیا اومد
1402/06/02 16:25