پارت یک جرزن شصتی
حس میکردم پاهام روی زمین داره کشیده میشه که چشمامو باز کردم. بله انگار اوضاع خیلی خراب تر از اسن حرفا بود. یه طرف بدنم داشت یخ میبست یه طرف دیگه بدنم زیر پتو گرم و نرم بود. یعنی در واقعه توی یه وجب جا سیبری و صحرای کربلا رو داشتم. بالشتم به جای اینکه زیر سرم باشه روی سرم بود. یه پامم از روی تخت اویزون شده بود وروی زمین کشیده میشد کاش میشد بخوابم همیشه این کمبود خواب اصلی ترین مشکل زندگیم بود.
هوف باید بیدار میشدم ساعت پنج صبح بیدار شدن ظلم بود. ظلم! نبود؟
تینااا..... پاشو دختر دیرت ...میشه_
1402/06/10 06:33