🤗لحظه های شیرین بارداری🤗

42 عضو

پاسخ به

اره اما دلم نمیخواد سه ونیم ساله نخوردم پسرم خیلی دوست داشت از همون موقع که اون مرد منم نخوردم ?

پسرت چندماهش بودازدستش دادی

1402/07/16 15:29

پاسخ به

پسرت چندماهش بودازدستش دادی

یه سالش بود

1402/07/16 15:30

پاسخ به

خب مامانتو بگو بپزه

ماست چکیده خونه دارم بادمجون ندارم بایدبگم به مامانم ببینم درست میکنه برام

1402/07/16 15:30

پاسخ به

یه سالش بود

چراازدستش دادی

1402/07/16 15:30

بعداونم حامله شدی 8ماهه ؟

1402/07/16 15:31

مامانم دیروزیه داستانی برام تعریف کردجالب بودبرام

1402/07/16 15:31

پاسخ به

چراازدستش دادی

تبش شدید بود بردیم بیمارستان تشنج کرد تو بیمارستان رفت کما بعد از دنیا رفت یکی دیگه 8ماهه توشکمم مرد 5ماه پیش

1402/07/16 15:31

پاسخ به

بعداونم حامله شدی 8ماهه ؟

اره بندنافش گره خورده بود تو33هفتگی

1402/07/16 15:32

پاسخ به

مامانم دیروزیه داستانی برام تعریف کردجالب بودبرام

بگو برای منم

1402/07/16 15:32

کجارفتی

1402/07/16 15:38

گفت یه اقایی رفته بودمکه دورطواف که میچرخیدمیدیدعروسش باچادرسفیدجلوترازاون داره دورکعبه میچرخه هی میگه باخودم میگفتم عروسم اگه میخاست بیادچرابامن نیومدتنهااومده میگ هرجامیرفتم میدیدم زودترازمن داره زیارت میکنه میره میگه دستم رمان قرمزداشتم اونوبستم به چادرعروسم که فرداعروسم گفت من نیومده بودم چادرشوبیاره نشونش بدم که این رمان رومن بستم به چادرش،میگ خلاصه من برگشتم به آبادیمون میگ عروسم اومداستقبالم بهم گفت حجت قبول پدربرگشتم گفتم دخترم توام حجت قبول عروس گفته وایعنی چی پدرمن که مکه نیومده بودم گفت چراهرجامیرفتم برازیارت یادورکعبه میگشتم توزودترازمن اونجابودی بروچادرتوبیارببین رمان قرمزبستم به چادرت رفت اوردباتعجب گفت اره پرسیده چیکارکردی عروس که زودترازمن توزیارتگاههابودی گفت پدردعوام نکنی بهت بگم چیکارکردم گفته نه بگومیگف همسایمون زن حامله هس ویارگوشت کباب کرده بودبعدگربه روکشته بودیجادفن کرده بودکه من دیدم نمیخاستم ازگوشت گربه بخوره انقدرکه دلش خاسته بوداینکاروکرده بودمنم یدونه ازگوسفندای شماروکشتم بجاگوشت گربه دفن کردم تااون خانمه بخوره ویارش برطرف بشه،برگشته گفته بهترین کاروکردی عروس دستت دردنکنه پس بخاطرهمین ثواب این کارت انقدربالابوده که زودترازمن همه جازیارت میکردی ببین اجرکارت رو.

1402/07/16 15:39

پاسخ به

تبش شدید بود بردیم بیمارستان تشنج کرد تو بیمارستان رفت کما بعد از دنیا رفت یکی دیگه 8ماهه توشکمم مرد...

دیربردی?

1402/07/16 15:39

پاسخ به

اره بندنافش گره خورده بود تو33هفتگی

اخه چطوری گره خورده بودنفهمیده بودی

1402/07/16 15:40

پاسخ به

کجارفتی

اینجام داشتم تایپ میکردم

1402/07/16 15:40

پاسخ به

گفت یه اقایی رفته بودمکه دورطواف که میچرخیدمیدیدعروسش باچادرسفیدجلوترازاون داره دورکعبه میچرخه هی می...

بعدمامانم گفت هرچی دلت خاست به خودم بگوبرات میخرم میارم به شوهرت هم نگو

1402/07/16 15:42

پاسخ به

گفت یه اقایی رفته بودمکه دورطواف که میچرخیدمیدیدعروسش باچادرسفیدجلوترازاون داره دورکعبه میچرخه هی می...

اهامنم کلید اسرار دیدم اون زنو شوهر بودن میخواستن برن مکه همسایشون هیچی نداشتن بخورن یتیم بودن گوشت سگ پخته بودن میخواستن بخورن بعد آقاهه همه پولاشو برای اونا خرج میکنن هم محله هاشون میرن مکه و اونو میبینن اونجا

1402/07/16 15:43

پاسخ به

اهامنم کلید اسرار دیدم اون زنو شوهر بودن میخواستن برن مکه همسایشون هیچی نداشتن بخورن یتیم بودن گوشت ...

کارثواب تواین دنیاحتمابه چشم میاد

1402/07/16 15:44

پاسخ به

دیربردی?

نه ساعت 5صبح بردم ساعت 12 تو بیمارستان تشنج کرد

1402/07/16 15:44

پاسخ به

نه ساعت 5صبح بردم ساعت 12 تو بیمارستان تشنج کرد

خاک توسردکترا

1402/07/16 15:44

پاسخ به

اخه چطوری گره خورده بودنفهمیده بودی

نه نفهمیدم دکترا گفتن از سه چهار ماهگی گره خورده بوده

1402/07/16 15:45

پاسخ به

نه نفهمیدم دکترا گفتن از سه چهار ماهگی گره خورده بوده

توسونونشون نداده بود؟

1402/07/16 15:45

پاسخ به

خاک توسردکترا

اره هیچ کاری براش نکردن بهشون می گفتم بیایین بچم چشاشو یه جوره دیگه میکنه اونا می گفتن اشکالی نداره بچه ضعیف شده اما اون داشت تشنج میکرد عوضیا اصلا رسیدگی نکردن?

1402/07/16 15:46

پاسخ به

اره هیچ کاری براش نکردن بهشون می گفتم بیایین بچم چشاشو یه جوره دیگه میکنه اونا می گفتن اشکالی نداره ...

خدالعنتشون کنه

1402/07/16 15:47

پاسخ به

توسونونشون نداده بود؟

نه هیچ جا حتی یه هفته قبل مرگش سنوی 8ماهگی رفتم همه چیزش خوب بود 2400وزنش بود

1402/07/16 15:47

پاسخ به

خدالعنتشون کنه

??

1402/07/16 15:47