یسری زنگ زدن گفتن خانواده یزیدمنظورمه ها😂که فلافل درست کردیم ببریم پارک توچیزی نیارمنم قشنگ عین خانومارفتم مادرشوهرمم چایی وتخمه اورده بود،اقافلافل رواوردن نفری4تاکوچیک🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣وای بچه هااونجانتونستم بخندم خونه اومدم ترکیدم بخدافکرکنم یه کاسه نخودهم خیس نکرده بودجاریم چنان میگف چیزی نیارمن جای اوناخجالت کشیدم مادرشوهرمم رفته بودتخمه خام گرفته بودفکرکنین😂😂😂😂بعدمحمدمیگ چراباخانواده من بیرون درنمیای خداروشکرازاین به بعددرگیربچم هستم بیرون درنمیام باهاشون.
1402/08/07 14:55