داستان داره😁،این دخترش بایه پسری فرارکردبمن گفته بودکه امروزباهاش فرارمیکنم بمنم سپرده بودبه کسی چیزی نگم بعداایناعقدکردن دوسال توعقدبودن دچارمشکل شدن جداشدن مامانش منومقصرمیدونست که تومیگفتی اینطورنمیشدبعدمن عقدکردم ایناناراحت شدن چرامابهشون ازاول توماجراقرارندادیم که خاستگاراومده واینابابام گف کسی نفهمه دشمن زیاده بهم میزنن واینابعدکه فهمیدن ناراحت شدن اداواطفارانگارمن به مهندس رفتم دخترش موندبعدسریه ماجراهایی زنگ زدبامن دعواهمین دوست مامانم که رابطه کلاقطع شددخترش الان کارمندبانکه داره پول پارومیکنه منم *** شوهروجارومیکنم🤣🤣🤣
1402/08/07 15:55