یروز خودم و شوهرم باخم بدجور دعوا کردیم اوایل ازدواجمون بود
بعد شب ک خواستیم بخوابیم اون گفت بیا پیشم بخواب ولی من رفتم جدا بخوابم حالا میگفتم الان میاد منت میکشه و اینا داخل یه اتاق تاریک ایقد هم رعد و برق میومد هد چی کردم دیدم نمیاد .الکی زدم زیر گریه بلند بلند گریه میکردم الکی میرفتم داخل اتاقی ک. خواب بود دستمال میاوردم هر کاری کردم بلند نشد بیاد.گفتم برم در خونه رو باز کنم بیدار میشه رفتم در باز کردم رفتم تراس چقد هم اونجا موندم بازم نیومد .گفتم تا برم حموم دست کنم داخل گلوم بترسه بیاد رفتم داخل حمام دست کردم گلوم واااای نصف شب یدفعه دیدم یکی محکم میزنه داخل در حموم .میگفت در باز کن در باز کن در باز کردم زد داخل دیوار گفت چ مرگته چرا اینجور فیلم بازی میکنی چقد سرو صدا کرد منم هیچی نمیگفتم .اخرش رفتم پیشش خوابیدم .صبح گفتم خاک تو سرت فکر کردی برا تو له له میزدم نه دیونه تنهایی میتزسیدم بخوابم
1403/07/08 19:23