بچه ها من دیروز مادرشوهرم گیر داده بود. بریم مانتو. جلو بسته بخر بعد من. دوست داشتم با شوهرم برم. بعد شوهرم اومد.انگاری خونه خواهر شوهر مینا بودیم دختر اونم یدونه ساحلی. ک من اصلا دوس نداشتم. گرفته بود و به من گیر داد بودن ک از این بگیر. بعد مادر شوهر. میتونست از کجا گرفته گیر داد. به شوهرم ک پاشو بریم بگیریم. بعد وقتی رفتیم داخل ماشین. مادر شوهرم ادرسو داد ک بریم اونجا بد ک رفتیم رسیدم مادرشوهرش پیاده شود منم ب شوهرم تو پیدم ک. مگه من آدم نیستم یه نظر نمیخای بریم یا نریم من. اون مانتو رو دوست ندارم اینا بعد مامانشو صدا کرد. گفت بیایین. ولش کن به این خوبی نیومده وقتی میخای بهش ارزش بزاری. سرش گیج میره منم پیش مامانش گفتم. وقتی تو مردی من یا دیگران میرم. لباس میگیرم هنوز زنده ای. بد گفتم ک. نه نمیخام بهم لرزش بزاری. تو منو پیش اینو اون خراب نکن ارزش گذاشتنتم نمیخام. بعد. گفتم. عین. شورای مردم نمی افتی جلو بگی بیا زنم بریم هر چی دلت میخواد بگیر. همش با اینو اون میفرستی لباس بگیر. بعد من از اینجا نمیخام بگیرم لباس. من از عبدول آباد میگیرم بعد مامانش برگشت گفت. عبدول آباد لباسی خوبی ندارع منم گفتم مهم نیس. میرم میبنم ک. و میرم چیزی ک پسند خودمه رو میگیرم. بعد مامانشو پیاده کرد جلو درشون. بعد تو ماشین کلی دعوا کردم باهاش گریه کردم. گفتم تو بخود میکنی پیش ننت ب من بی احترامی میکنی کاری نکن. بد جور جوابتو بدم بعد ک فهمید تقصیر خودش بود. هیچ حرفی نمیزند. و آخرشم بردش. عبدول آباد ک از دلم در بیاره ولی. من. اصلا باهاش حرف نزدم مانتویی ک خودم دوس داشتمو گرفتم
1403/04/13 11:48