دیشب گوشیشو گذاشت زیر سرش و خوابید ساعت سه به بعد جفتمون بیخواب بودیم ساعت پنج اینا بود بهش گفتم گوشی و واسه این میزاری زیر سرت که من دست نزنم بهش و شروع کردیم به حرف زدن خیلی حرفا زده شد گفت من خوشبخت نیست گفت من دلخوشی تو این زندگی ندارم اره من با هزار نفر حرف میزنم که فقط با تو حرف نزنم گفت بودن یا نبودنت برام ارزشی نداره خیلی چیزا گفت منم گفتم تو که خوشبخت نبودی تو که دلخشی نداشتی چرا بچه آوردی گفت بچه بزرگ میشه منم بهش گفتم نمیمونم میرم صبح بشه حقیقتا حرفاشو نمیتونسم هضم کنم الانم نمیدونم چیکار کنم حامله با یه بچه ده ماهه کجا برم چیکار کنم سه ماهمه میگم برم سقط کنم بچه رو دست اینم بگیرم و برم موندم فقط کوچیک کردن خودم بیشتر از اینه
1403/08/28 07:54