ما دیشب رفتیم یه مهمونی با همکارهای همسرم ، یعنی تو راه یه دعوایی کردیم تو ماشین زدمش 😐 وسط چهارا زیر بارون از ماشینش پیاده شدم یه بارونی هم میامد دیگه سوارم کردم یه لگد دیگه م زدمش گفتم تو عوضی هستی کثافتی هزارتا حرف زدم و فحش پدر مادرشم دادم گفتم اصلنم خونه ی مامانت اینا دیگه نمیام میگه از همین روزا میترسیدم ، زنه هم تهدیدم میکرده ب زنت میگم واسه همین باهاش حرف زدم و هزار بار دعوا کردم خودش با سلام و صلوات بدون دعوا بره نمیرفته یعنی *** تر شوهر من دیگه وجود نداره
1403/08/04 14:04