یه بار تازه پسرم به دنیا اومده بود من سمبوسه درست کردم و شوهرم اومد با مادرش و خالش و پدر ش رفتیم پارک نمیدونم چرا حس کردم شوهرم مشکوک اون موقع گوشی ها هنوز لمسی نبودن بعد دیدم جیب شوهرم دو طرف باد کرده دست کشیدم اول فکر کردم پاکت سیگار گفتم شاید داره دزدکی من سیگار میکشه بعد دیدم نه سفت بهش گفتم چی تو جیبته گفت هیچی یه دفعه بچمو بهونه کرد که ببره بچرخونه و بعد دیدم رفت سمت ماشین من دلم مثل سیر و سرکه میجوشید همش تو فکر بودم تا رسیدیم خونه دیدم هی بهم میگفت برو تو من الان میام دیدم نه واقعا مشکوک من رفتم تو بهش گفتم علی بیا پیش بچه تا برم دستشویی
1402/07/05 01:25