یه هفته ای میشه ماشین شوهرم تعمیر گاهه گفت چون محل کارم به خونه پدرامون نزدیکه بریم این مدت اونجا بمونیم هرکس بود از خونه زندگیش نمیزد ولی من احترام گذاشتم گفتم باشه یه هفته موندیم خونه بابام دو روزش هم خونه پدر شوهرم موندم
دیروز گفت بریم خونه بابام من گفتم امروز نه فردا میریم چون اونجا دستشویشون حیاطه منم پریودم نوار عوض کردن سخته شب دستشویی رفتن سخته
یهو اعصابش خورد شد جلوی خانوادم هرچی دهنش بود گفت گفت شما پدر و مادر نیستین این چه تربیتیه مادرم ناراحت میشه م من گفتم امروز بریم گفته نه کلید خونرو از کیفم برداشت گفت باید بگی گوه خوردم تا خونه رات بدم پیراهنمو کشید تو تنم قسمت یقه پاره شد گذاشت و رفت
1402/07/03 15:47