دو ماه پیش میخاستن برن مشهد به همه زنگ زدن خدافظی کردن بجز شوهر من نمیدونیمم چرا
بعد ممد به مامانش گف اره اگه حالا من همین رفتار بکنم اینا چقد توقع میکنن و اینا بعد مادرش به گوش اینا رسونده بود
ایناهم رسیده بودن مشهد
زنگ زدن ب ممد اینم ناراحت بود گوشیشون بر نداشت بعد همون موقعم چشماش برق زده بود
بعد دوباره خواهرشوهرم ب من زنگ زد یه حالت دعوایی گف داداشم کجاس گفتم چشاش برق زده خابیده گف زنگ زدیم جواب نداده گفتم خو چشاش برق زده شاید نمیتونسه جواب بده اینم گف زبونشو ک برق نزده و یه تیکه بار من کرد
منم رفتم گوشی دادم ب ممد گفتم ادامه دار نشه این بحث خدا شاهده هیچیم نگفتم بهش فقط او زر زر کرد
1402/07/16 22:47