بیچاره شوهرم چشاش پر شوده بود
من انقدر فشارم پایین بود اصلان جون نداشتم گریه کنم
1402/09/11 17:44
//= $member_avatar ?>
منم شوهرم کار ول کرده بود امد پیش من
1402/09/11 17:44
//= $member_avatar ?>
حتا شوهر من
1402/09/11 17:44
//= $member_avatar ?>
والا چی بگم خدا لعنتشون کنه
1402/09/11 17:44
//= $member_avatar ?>
بیچاره
1402/09/11 17:44
//= $member_avatar ?>
تموم شد
1402/09/11 17:44
//= $member_avatar ?>
رفت
1402/09/11 17:44
//= $member_avatar ?>
من برای تست نیترازین رفته بودم ک میگن نیس تموم شده. بودجه نیس از این کوفت زهرمارها
1402/09/11 17:45
//= $member_avatar ?>
خدا این روز نصیب هیچکس نکنه
1402/09/11 17:45
//= $member_avatar ?>
فزذا میرم ارومیه اونجا بدم
1402/09/11 17:45
//= $member_avatar ?>
آمین
1402/09/11 17:45
//= $member_avatar ?>
پس من و تو امروز تو یه داستان بودیم
1402/09/11 17:45
//= $member_avatar ?>
من رفتم تکوناش کم شده بود گفتم چک کنم چون هفتم بالاست گفتم شاید رحمم تنگه
1402/09/11 17:46
//= $member_avatar ?>
ولی دیگه این داستان شد
1402/09/11 17:46
//= $member_avatar ?>
من رفتم بیرون سونو کرد گفت دختر تو بهم استرس دادی یعنی چی قلبش نمیزنه دراز بکش ببینم اخه چند روز پیش برا انومالی پیشش بودم گفت کی گفته نمینزنه همه چی خوبه