هیچی تا زنگ میزدم میگفت چیکار داری نگرانی نمردم ک میام یا واس چی زنگ میزنی منم به خودم قول دادم که بی اهمیت باشم بخدا با آخر رفتم مشهد یه هفته گوشیم خاموش بود دیگ زنگ زده بود رئیس کاروان ک خانومم کجاس گوشی خاموش من نگرانم به خانوادم گفته بودم من میرم زیارت که دلم سبک کنم نگران نشسد دیگ زنگ نمیزدند بد خانم کوشکی بود اومد گفت زنگ شوهرت بزن گفتم گوشیم افتاده میشه پیام بدم با گوشیت گفت آره پیام دادم حالش خونه گفت نگران نباش
1402/11/01 23:39