ساعت 3 خوابیدم چهل و پنج دیقه بعد نیلا انقد غر زد بیدار شدم، دیگه خوابم نبرد
بزارین براتون تعریف کنم عشقا
اولا ک از راهنمایی هاتون استفاده کردم و دارم هرجوری شده خودمو به شوهرم نزدیک میکنم تا بلکه دم تولد حرف، حرف من باشه
ببینین مادرشوهر فضول آدمو به چه کارایی وادار میکنه ها، الان من بیچاره باید تا 15 اسفند به شوهرم نگم بالا چشت ابروعه، خییییلی خوش به حالش میشه نه؟؟؟؟☺
شب قبل خواب گفتم امسال دستمون تنگه فقط مامانم اینا و مامانت اینا و داداشت باشن تو تولد، حالا یا تو خونه یا یدونه باغ رستوران هس کنار سد مراغه ، اونجا بگیریم ، نیم ساعت قبلش میریم یکم تزئین میکنیم کلبه رو
یا هم تو خونه خودمون بگیریم
گفتم دوس دارم تولد مفصل رو زمانی بگیریم ک نیلا خودش تو فیلم بتونه برقصه ، شادی کنه، بعدها خاطره تولدش یادش باشه، تولد 1 سالگی ک بعد ها یاد آدم نمیمونه
هم اینکه تم و کیکو همه چیز تولدشو خودش انتخاب کنه با سلیقه خودش، بعد دوستای کودکستانشم دعوت کنه با دوستاش خوش باشه
شوهرمم به عقلش رسوب کرد حرفام😝
بنظر من تولد مفصل رو باید یبار 6 سالگی، یبار 12 سالگی، یبارم 18 سالگی همراه با جشن فارغ التحصیلی گرفت
یعنی تو هر دوره ی رشد یدونه تولد داشته باشه
کودکی ، نوجوانی، ورود به جوانی
دیگه اون یکی هارو هم شوهرش میگیره
خووووب گفتم؟😝
و امااااااااااااااااا
دعوای با مادرشوهر
عصر ساعت 5 زنگ زد، اصن اسمش ک میفته رو گوشیم ، ندا میاد ک شری در راه است، توطئه ای در حال وقوع است😂😂😂😂
داشتم دکمه پاسخ رو میزدم زیر لب گفتم خدا به خیر کنه
گف نیلارو بیار پایین دلم تنگشه، گفتم مامان جان چهار پنج ساعت بیدار بود خیلی خسته بود همین الان رو پام خوابش برد، باشه شب بعد شام میایم
یه ساعت بعدش زنگ زد گف نیلا بیدار نشد؟
گفتم چرا بیدار شده ولی گفتم ک چشم شب میایم
بعد با یه لحن تندی گف دیگه میاین یا نمیاین بقیه شو خوددانی، الان من زنگ میزنم به احسان میگم برینم دهن خودت و پدرت باهم
ترکا میفهمن چی میگم گف( سیچیم ددوین آغزینا سنن باهم)😂😂😂
چرا به چه حقی زنت نمیاره بچه رو ببینم، چرا خونه مادرش رفتنی بچه خوابم باشه میزنه به بغل پا میشه میره؟؟؟؟
تا خواستم حرف بزنم گوشیو قطع کرد رو صورتم
بعدش به شوهرم اس دادم گفتم
اونم زنگ زد چیشده توضیح دادم
بماند ک داشتم روغن داغ میکردم بریزم رو برنج دم بکشه ک روغن رو گاز سوخت از بس زنیکه رو اعصابم رژه رف فراموشم شد رو گاز روغن گذاشتم، بعد دوباره یه روغن دیگه گذاشتم اینبارم شوهرم زنگ زد داشتم برا اون توضیح میدادم ک دوباره روغن سوخت
وااااااای چشتون روز
1402/10/25 05:05