بعد اوایل ک اصلا چیزی نگفتن فقط با نگاه بنظر میومد من دوستش دارم اونم دوستم داره ولی داییش خیلی پرو بود همون اول میگفت بیا از من بشو دایی اون موقع سنش بمن نمیخورد موهاشم بلند بود با کش میبست ولی عباس پسر گلی بود وای عاشق حرف زدنش بودم بعد یسری مامانش و خاله هاشم اورده بودن همون روزم بارون شدید میبارید
1402/10/24 23:16