ما نامزد بودیم شوهرم از سرکار اومد خونه مامانم اینا خستگی از سر و روش میبارید گفتم میخوای ماساژت بدم؟
بعد گفت نه فلان مامانم گفت خجالت نکش
بابام و داداشم گفتن زینب خیلی خوب ماساژ میده ها
دیگه راضی شد منم همونجا تو پذیرایی ماساژش دادم
دو ثانیه بعد گفت بسه دیگه نمیخوام😂✋
یکم دراز کش موند بعد پاشد😂
1403/02/30 12:40