شوهرم ساعت 5 صبح سر کار زنگ زده که بپوش بابام میاد دنبالت برو بالا سر مامان بزرگم کسی نیست بگه به من چ آخه میگه مامانم میخواد بره سرکار برو بالا سر مامان بزرگم من مامانم کمرش درد میکرد نرفتم پیشش بمونم اونوقت الان برم بالا سر مامان بزرگت آخه 6 تا دختر داره 2 تا پسر داره خسته شدم از دست شوهرم میگه جاریم بچه داره نمیتونه بره به قرآن قسم میرم که خدا به دلم نگاه کنه وگرنه راضی نیستم به من مربوط نیست اوف خسته شدم بابام اینا هم امروز 10 به بعد میان چکنم به شوهرم گفتم که تا 10 میمونم بیشتر نمیمونم به من ربطی نداره
1403/03/28 06:40