من جاریم ی مدت بچه اشو میفرستاد خونمون جاریم سرکار میره هی رو مخم بود هرروز بچه اش ز میزد بیاد پیشم اخر سگ شدم ب مادرشوهرم گفتم اگه بیاد اینجا چیزیش شد صدتا صاحب پیدا نکنه من حال و حوصله بحث و دعوا بعدشو ندارم دیگه جاریم بچه اشو جمع کرد از خونمون
1402/11/11 12:56