دور همی دوستانه لرستانی

62 عضو

بزار تو کونشون
حالا من زیاد کاریشون ندارم
اول رو مهم بودن الان سرد شدم دور گرفتم اونا میان به طرفم

1402/11/19 14:57

جدی نخی بهتره

1402/11/19 14:58

من خیلی سادم نمیدونم چرا دلم صافه نمیتونم جواب کسی رو بدم

1402/11/19 14:58

همون دور باشی‌بهتر من دوهفته ک میام میگم خوش بحال یکی رف

1402/11/19 14:58

منظورم نشستن بود

1402/11/19 14:58

منم دقیقن دهنم باز میمونه بهم تیکه میندازن میگم بزرگتره ولی دیگ جواب میدم

1402/11/19 14:59

ای اذیتی میدونم سعی کن از کسی که دلسوزه کمک بگیر مامانی خواهر کسی

1402/11/19 14:59

مثبن خواهرشوهرم گف سزارین بیار من طبیعی بودم مردمو زنده شدم بعد پیش شوهرم گفته بود توبیمارستان همه زناخاستن طبیعی بزان منو خراب کرده ینی من عرضه نداشتم😐

1402/11/19 14:59

خوب کاری میکنی

1402/11/19 14:59

اهامن‌نمیتونستم خیلی سخت بود

1402/11/19 15:00

دقیقا جانان اینا میگفتن بگردیم اسم خوبی پیدا کنیم دیدم خواهر شوهرم گفت گفتم هنوز پدر مادرش زنده آن
دیگه اسم انتخاب نکردن
هه میگفتن ستاره اسم لینا انتخاب کردم ده گفتم بدم میاد میگم ستاره
مادر شوهرم گفت آه والا اسم راحتی گذاشتی
میتونم خوب بگیم
پدر شوهرم الان بهش میگه نیلا دختر خواهر شوهرم با لینا لج میگه اینم میگه نیلا یعنی اسمش بلد نیستم پیش اون
اول میگفت بزار بیتا

1402/11/19 15:00

خب من خیلی ازم بزرگ ترن همسن مامانم هستن یا بزرگتر باید خجالت بکشن اونا با من بحث کنن یا تیکه بندازن

1402/11/19 15:00

من مینداختم ماشین

1402/11/19 15:00

من معمولا ساکت میمونم آمپرم بچسبع😀

1402/11/19 15:01

خیلی کارشون زشته

1402/11/19 15:01

اره اذیت میشه ادم با بخیه

1402/11/19 15:01

اره بخدا اول بلد نبودن ولی الان هیچ ها مثلا زنک هم بزنن دستم بیکار باشه جواب نمیدم بعد از یک ساعت اینا زنک میزنم میکم دستم بیمار نبود داشتم لینارو یا تمیز میکردم یا باهاش مشغول بودم

1402/11/19 15:02

بحث نشستن بود عزیزم

1402/11/19 15:02

هر ساکت تر هار تر میشن

1402/11/19 15:02

منم نشستم لباس زیر خودم تا چند روز اول اصلا نمیتونستم

1402/11/19 15:02

فدات

1402/11/19 15:05


حالا مال من بچه خواهر شوهرم خوب طبیعی زایمان کرد از دستش داد
من ترس اینو داشتم ن من کل طایفه شوهرم ترس دارن چون دوتا اینطوری از دست دادن
شوهرم گفت ن اصلا نمیزارم طبیعی خانواده شوهرم میگفت اصلا فکر طبیعی بنداز بیرون
منم گفتم باید سزارین شم چون گفتم فردا بلایی سر بچه بیاد میگن سیتا بوده دیدم گرون شد اینا خواهر شوهرم و مادر شوهرم گفتن ن طبیعی بیار تو میتونی
منم وزن لینا بالا بود گفتم الان چند خرسی واقع ندونستم دو تیکه پوست 😂
شوهرم گفت تو بکو 50 میلیون باید سزارین شع
این وسط خسروی نامه داد گفت برو وزن بچت بالا رحیمی قبولت کرد میام عملت میکنم
آقا من رفتم بیمارستان رحیمی ریسش هم آشنا بود هر کار کردیم قبول نمی کردن مادر شوهرم میگفت ن بیاید قبول می‌کنه اینطور اون طور تو شجاع یه ماما آشنا داشتیم زنک زدیم بهش گفت بیاید شوهرم گفت بیفت جلو تا بریم 😂
وای شبش آن اس تی گرفتم تو بگو به خواهر شوهرم میگن درجا ببرید شفا خصوصی عمل کنید بچه تکون ندارع
خواهر شوهرم میترسع هیچ کش نمی کنه هه می‌گفت بچت تکون میخوره من میگفتم م ولی ضربان داشت نرمال نبود
دیگه صبح زود رفتیم شجاع که به موقع لینا به دنیا بوم کبودددد من ندیدمش شوهرم مامانم گفتن کبود بچه زود گذاشتن زیر اکسیژن

1402/11/19 15:10

😂

1402/11/19 15:10

سخت ترین دوران بود برام
اونم دور از جون خانوادم از بی کسی

1402/11/19 15:10

اهاخوب کردی

1402/11/19 15:11