The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

امیدانه

2 عضو

بلاگ ساخته شد.

بسم الله الرحمن الرحیم

1402/12/01 06:15

داستان هاجر، مادر اسماعیل:
حضرت ابراهیم علیه‌السلام، زنی به نام ساره داشت، سالیان زیادی گذشته بود و آنها فرزنددار نشده بودند.
ساره، هاجر که زنی تهی دست بود را به خدمت حضرت ابراهیم علیه‌السلام در آورد و چون نازا بود، اجازه داد که هاجر با ایشان ازدواج کند تا خداوند فرزندی به حضرت ابراهیم علیه السلام بدهد و قدری از ناراحتی ایشان کم شود.
طولی نکشید که هاجر باردار شد و اسماعیل را به دنیا آورد.
ساره نگران شد تا این نوزاد پسر مایه مباهات حضرت ابراهیم شود و به او بی اعتنائی کند، ایشان را وادار کرد تا هاجر و اسماعیل را به سرزمین دیگری منتقل کند.
حضرت ابراهیم به دستور خداوند هاجر و اسماعیل را به سرزمین مکه برد و خود نزد ساره بازگشت.
چند روزی نگذشت که آب و آذوقه آنها تمام شد و هاجر هفت مرتبه بین کوه صفا و مروه هروله کنان می‌رفت و می‌آمد تا شاید آب و آبادانی و کاروانی پیدا شود و کودک آشفته اش را که میان شن‌های داغ و سوزان دست و پا می‌زد را نجات دهد.
در نهایت با صدای جانسوزی سر بر آسمان برآورد و گفت: خدایا! نمی‌توانم جان دادن فرزندم را مشاهده کنم!
در همین زمان آب خنک و گوارای زمزم از میان شن‌های سوزان مکه جوشید و فوران زد و جاری گردید.
هاجر جرعه‌ای آب نوشید و جرعه‌ای آب به اسماعیل داد و پرندگان و حیوانات صحرا به سمت آب زمزم آمدند.
کاروانی یمنی از قبیله جرهم در حال گذر بود و با دیدن پرندگان، حتم پیدا کردند که آبی در این صحرا یافت می‌شود.
وقتی به چشمه زمزم و هاجر و اسماعیل رسیدند، اجازه گرفتند تا اتراق کنند و از آب استفاده کنند.
هاجر و اسماعیل در ازای استفاده از آب زمزم به این قبیله و قبایل بعدی، زندگی خود را گذراندند و حضرت اسماعیل در آنجا رشد و نمو پیدا کرد.

1402/12/01 17:54

داستان مریم، مادر عیسی:
روزی حَنّه مادر حضرت مریم غذا دادن پرنده ای به جوجه‌اش را تماشا می‌کرد و مهر مادری در دلش افتاد، او که زنی میانسال بود از خدا درخواست کرد فرزندی به او عطا کنید، آن گاه که او را باردار بود، نذر کرد فرزندی که در شکم دارد در خدمت معبد باشد، وقتی او را زائید، گفت پروردگارا دختر زائیدم و نام او را مریم می‌نهم و او و نسل او را از شر شیطان رانده شده به تو پناه می‌دهم.
مریم همان طور که مادرش نذر کرده بود از کودکی در محراب عبادت قرار گرفت و به سرپرستی حضرت زکریا خدمتگزار معبد گردید.
خداوند او را برگزیدو امانت دار الهی رازدار بزرگ رسالت و از مقربان خود قرار داد، زمانی که در محراب عبادت تنها بود، فرشته الهی برای او مژده آورد: که ای مریم، خدا تو را به کلمه‌ای از جانب خود مژده می‌دهد، که نام او مسیح پسر مریم است و در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان است.

1402/12/17 14:51

داستان مادر موسی:
در روزگاری که فرعون بنی اسرائیل را به بردگی گرفته بود و به شکنجه های دردناک مبتلا ساخته بود، پرورش حضرت موسی را مادرش به عهده گرفت.
فرعون خوابی دید و با شنیدن تعبیر خوابش دستور داد: هر فرزند پسری که در قبیله بنی اسرائیل متولد می‌شود باید کشته و نابود شود.
در این فضای خفقان و دردناک حضرت موسی در کمال مراقبت و پنهانی چشم به جهان گشود.
وقتی حضرت موسی به دنیا آمد تمام وجود مادر او را ترس و وحشت فرا گرفته بود و قابله سخت به خود می‌لرزید، اما چنان مهری از حضرت موسی به دل قابله افتاده بود که تمام تلاش و هوشیاری خود را به کار بست تا سربازان فرعون از تولد این کودک باخبر نشوند.
ماموران که به او شک کرده بودند، به طور وحشیانه‌ای از خانه بیرونش کشیدند تا اگر فرزند پسری متولد شده از آن با خبر شوند.
مریم خواهر بزرگتر حضرت موسی با مشاهده ماموران و جاسوسان، مادرش را خبر کرد تا نوزاد خود را مخفی کند.
مادر نیز نوزاد خود را در عبائی پیچید و او را در تنور انداخت.
وقتی ماموران وارد شدند دیدند زن با کمال آرامش نشسته و دختر نیز مشغول رسیدگی به امور خانه است.
ماموران با خشونت پرسیدند این قابله در خانه تو چه می‌کرد؟
مادر موسی با کمال آرامش پاسخ داد: آن زن دوستم بود که به دیدارم آمده بود.
ماموران ناچار خانه را ترک کردند.
مادر موسی که نگران نوزاد خود بود، او را در آغوش کشید و با عنایت خداوند تا آن لحظه آسیبی به او وارد نشده بود.
مادر موسی سخت نگران بود و بسیار فکر کرد تا دستوری آسمانی به او رسید: کودک خود را در صندوقی قرار بده و او را به دریا بینداز، دریا او را به ساحل می‌برد، تا کسی که دشمن من و اوست وی را بر گیرد.
مادر آشفته و پریشان مدتی کنار رود نیل ایستاد و فرزند خود را بر آب های خروشان تماشا می‌کرد.
به یاری خداوند مادر موسی خود دایه فرزندش در کاخ فرعون شد و به او شیر داد و در دامانش پروراند تا زمانی که او برای پیامبری آماده شد.

1402/12/05 06:59