انشالا
یادته تو بارداری چقد عذاب کشیدم 😔 بعد که پسرم دنیا اومد دیدم یه چشمش کوچیکه وای خدایا عذاب جونم به کنار چشمشو میدیدم خودمو میزدم میفهمی فاطمه کتک میزدم خودمو جنون بهم دست داده بود همه میگفتن والا کوچیک نیست میگفتم نه کوچیکه خلاصه اینقد کنکاش کردم و هزارتا دکتر گفتن کوچیک نیست بهترین دکترا و بردم گفتن کوچیک نیست الان میبینم کوچیک نبوده و داشتم توهم میزدم قشنگترین فرشته زندگیم که با هر درد کشیدن چشمای نازشو صورت معصومشو نگاه میکنم اشکمو پاک میکنم و شروع میکنم به بوییدنش اون نبود من خیلی وقت بود تموم شده بودم
1403/09/04 13:38