#عشق ممنوعه من
سلام.اسم من سحره.اهل البرزم.دختری تقریبا تپل با قد متوسط و رنگ پوست سفید.از خود تعریف نباشه خوشگلم
خوب از اینجایی شروع کنم ک 14 ساله بودم.روز 22 بهمنبود یکی زنگ زد برای خاستگاری.من ی رل داشتم مهم نبود برام خاستگار بیاد یا نه چون من اونو میخواستم و اونم منو ...
مامانم ب خاستگاره گفت دخترمونکم سنه شرمنده نمیشه...
فرداش دوباره زنگ زدن.که بابام گفت از اشناهای بابابزرگمه زشته بزار بیان.من همونطور بی تفاوت بودم گفتم میان و میرن!روز یک شنبه فرا رسید .ساعت 4 بعدظهر منتظرخاستگارا بودیم منی بولیزشلوار سفید مشکی کیوت پوشیده بودم یه چادرم سرم کرده بودم.زنگو زدن بابام ومامانمو و مامانبزرگم رفتن دم در.از پنجره نگاه کردم.ی پسری خوشگل.خوش هیکل .با موهایی ناز.وایی که دلم رفت براش
اومدن خونه من همش ب پسره نگاه میکردم دوستداشتم بپرم ماچش کنم.رفتیم اتاق صحبت کنیم
گفتش ماشین داره.خونه ندارع.کار دائمی دارع.گفت متولد چندی گفتم 83.پشماش ریخت اخه خودش متولد 72 بود
از همدیگه خوشمون اومد
بمن گفت جوابت چیه من درجا گفتم مثبتع.....
1403/01/20 00:45