میخوام ی داستان تعریف کنم مربوط میشه به اقدام تو قمر در عقرب و ....داستان از این قراره دو نفر بودن ،یکی چوپان بود اون یکی عالم .چوپان هر وقت که میشد اقدام داشت و بچه دار شد،عالم نشد به چوپان گفت تو چطور بچه دار شدی،این روز قمر در عقرب بود اون روز فلان بود،چوپان میگه من سپردم بخدا و اقدام کردم و خدا بچه بهم داده.ولی عالم این داستان هیچ وقت بچه دار نشد.چون تا آخر گیر و بند قمر در عقرب و مناسبت و غیره بود .اگه مثل چوپان قصه ما به خدا توکل میکرد ،حداقل سه تا بچه داشت نه بدون بچه بمونه. این داستان مخصوص اونایی که هی میگن اقدام کنم نکنم قمر در عقربه.تخمک گذاریم تو ماه صفره و ......بفرستین ب چند نفر تا ازین بلاتکلیفی دربیان😌😌😌
1403/06/05 21:04