امروز یه ترجمه داشتم انجام میدادم.چند خط بود فقط
بعد پسرم اومد گیر داد که کاغذو بده میخوام خط خطی کنم..منم یه کاغذ دیگه دادم ولی لج کرد همونو که کلی توش نوشته بودم میخواست
منم گفتم کار دارم نمیدمش
شروع کرد گریههههه
منم تمرکزم رو از دست دادم داشتم عصبی میشدم که وسط گریه در حال جیغ زدن یهو گفت خدا منو به تو داده چرا منو اذیت میکنی؟
من پیش خدا بودم اومدم پیش تو کاغذو بدههههه
وااااای یهو اصلا از اون عصبانیت پریدم بیرون و خنده ام گرفته بود که این حرفارو از کجاش درآورده
1403/09/12 17:55