نمیدونم چرا احساس میکنم خیلی مسئولیت سنگینیه الهام .من دوم دییرستان بودم داداشم ب دنیا اومد ینی فاصله سنیمون زیاده اون موقع حموم میبردمش شیرشو میدادم الانم جونم به جونش وابستس بخواد جونمو فداش میکنم تو‌اون حس مادرانه رو فهمیدم ولی نمیدونم چرا میترسم . حس میکنم با شوهرم رابطم کمرنگ تر میشه

چخبر الهام دکتر رفتی؟

بخاطر این که به ننم زنگ نزد تبریک بگه

کجایی تو نیومدی

سلام دختر چه خبر حوصله نداری باز؟؟

دانشجوان

برو تهران دکتر

ایشالا که بزودی زود مامان میشی گلم

چند وقته کیست داری

یه نظر من که مونده به خود آدم که چطور بخاد حسش چطور باسه خیلیا باهم خوب میشن

پسر خاله شوهرم همش با زن دعوا میکرد وفتی زن گرفت انقد خوبن باهم

نه حس خواهر برادری با مادری فرق داره
شاید تو حس برادری ،تو نگران الانش باشی، چیزیش نشه ،ناراحت نشه یا هرچیزی
ولی وقتی بچه داری نگران تک تک قدم های آینده اشی
بداخلاقی میکنه ، میگی نکنه پس فردا هم اینجوری بشه ،همه بگن چه بد تربیت شده.و هزارااااان فکر دیگه

آفرین خوب کردی

نه خبری ازش نیسته😏

نه .اتفاقا میشه یه رشته قوی تر بین تون
یه نقطه مشترک قوی
یه چیزی که سختیش و لذتش برای هردوتاتون مشترکه
شاید تو زندگی زناشویی ،یه چیزی بگی و بخوای ، شوهرت منظورتو نفهمه یا برعکس
ولی بچه داشتن ، یه چیزیه که بیشتر همدیگه رو درک میکنید

آره
گفتم درد زیاد دارم.حالت بارداری هم هیچی ندارم.دو سه بارم لکه بینی داشتم
گفت فردا حتما برو آزمایش ممکنه خارج رحمی باشه خدایی نکرده

همشون یکی بدرد نخور

ایشالا که توری نیس گلم نگران نباش

دنیز

چزا خودت برنمیگردی .؟

برگرد از من می‌شنویی خیلی قهر نکن خواهرانه میگم س
زندگیتو نابود نکن لجبازی نکن برو ولی باهاش حرف نزن

بزار اون بیاد سمتت خودت میگی پیام میده میگه آماده شو میام دنبالت این دفعه تو برو الا زندگیا جوری شده آدم دیگه اعتماد نداره نزار از دستت بپره

دوسش داری دوس داره برگرد هیچی نمیشه بقران هیچی بیشتر تو دلش خودتو جا میکنی

ی بارم تو برو سعی کن بیشتر قهر نکنی بیشتر زمان نبره

از من گفتن بود باز خودت میدونی گلم 🙂