بیین دیشب دایی م و یکی از اقوام مادر شوهرم آمد خونم بزای دعوتی ک میخوایین بدیم وقتی بیان
مادرشوهرم زنگ زد
گفتم دایی م حساب کزده اگه ما گوشت مرغ رو بگیریم و بدم ب رستوان خیلی بهتره
اگر نه 9 میلیون ضرر میکنیم
مادر شوهرم گفت کی میخواد مرغ ها رو بشوره
گفتم من و مامانم هستیم
گفت خیلی زحمت داره ول کن
گفتم نه
حالا تمامم خاندان میخوان برن فرودگاه
ک 4 ساعت راهه
من میمونم و مامانم 😑
شوهرم باهاش جر و بحث کرد دیشب چرا این ها رو ب مامانم میگی
میگم ب کی بگم خو
اصلا حرف مهمی نیست
تندی زدم زیر گریه
1403/04/09 09:29