بچه ها ما پارسال که برادر شوهرم تصادف کرد هی شوهرم بهشون پول میداد کمکشون میکرد یعنی خودشونممیگفتن دیگه شوهرم گفته بود اگه پول لارم داشتب بهم بگو اونم میگعت خلاصه شهریور ماه یه قرعه شونه در میاد اونو میدن بعد اینا به کنار حتی النگوی زنشم فروخته شد انقدر بی پول شدن
دیشب خواب دیدم رفتیم خونشون دیدم حرف از پول شد اینا هم خودش النگو داشت هم دخترش
خودش 2 تا دخترش 3 تا
دیدم اونارو در اورده گزاشته جلوم میگم ابنا برا چیهمیگه ببرین لازمتونه برادرشوم تو خوال گفت برین ماسه بخرین یکمم پول دستم بیاد میدم سیمان بخرین خونتونو درست کنید کم کم شمام برید خونه خودتون
1403/04/20 10:58