واقعا خیلی بهم استرس وارد شد
دیشب بعد دو روز اومدم شام بخورم پیام ابجیم دیدم
صبح پیام جاریم دیدم

نگار زیاد تو این برنامه نیا بشین چیزای خوب بخون حواستو پرت کن

منم وضعیت تورودارم
الان که بقیه فهمیدن
میگم اگه دور از جون بچم چیزیش بشه دیگه نمیخوام 😒 والا دشمنامم مامانم مادرشوهرم خوشحال کردن

ای بابا خیلی بده بی فکر کاره خودشونو میکنن

فکر و خیال ولم نمیکنه یعنی چرا اینجوریه

بلاتکلیفی خیلی بد بخدا
یا اره یا نه
اونجوری خیلی بهتر ولی نه وضعیت الان من ک نمیدونم هس یا نیس

مامانم میگه ذوق دارم
میگم ذوقتون منو میکشه وضعیت منو میفهمین چطوره
من بتام پایین بوده شاید اصلا بچه ای نباشه چرا اینکار با من میکنین

نمیگفتی فعلا خیلی بهتر بود

من ب مامانم گفتم ولی اصلا ب یه نفر هم نگفته

گفتم مامانم و مادرشوهرم بفهمن مراقبم باشن میرم خونشون

ادم دیگه حتی به نزدیکاشم نباید اعتماد کنه

عزیییزمم حالا دیگه هرسشو نخور تو دلت بگو واسم مهم نیست به این حاشیه ها فکر نکن اصلا که استرس سمه هر کیم گفت ما غریبه بودیم نگفتی بگو والله هنوز مطمئن نیستم خودمم از سرت بازش کن

تا روز سونو قلب من فقط باید استرس بکشم

اگه شوهرم بفهمه اونم خیلی ناراحت میشه

دیروز رفتم انومالی

گفت همه چی اوکی شکر خدا

حق داره دیگه ولی خودت دیگه فکرشو نکن

خوب خدارو شکر راحت شدی

آره شکر خدا

من یه اشتباهی کردم دیروز ازش نپرسیدم بگم کیسه زرده هس یا نه
اخه میگن ساک باشه و کیسه زرده احتمال زیاد جنین هم تشکیل میشه

اصلا یه جوری استرس گرفتم دیگه نمیوونم اصلا چجوری اومدم بیرون از اتاق

اگه مشکلی بود خودش بهت میگفت

خداروشکر

دخترا

هنوز باردار نبودم