The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

داستان شب هایی تنهایی من

16 عضو

بلاگ ساخته شد.

به نام خدا من ستاره هستم ولی اسم اصلی من نیست داستان زندگی من از اونجا شروع میشه من یک دختر سیزده ساله بودم ابروها مشکی وپورپشت ولی جای تا موقع که ازدواج نکی نباید ابروهات برداری چشم رنگش روشن اون زمان 50 کیلو بودم مدرسه می رفتم کلاس سوم راهنمایی بودم سال 1394

1403/03/01 20:33

یک دختر بازی گوش بودم ولی درس ها من زیاد خوب نبود معدل15بود ولی جای ما رسم بود که دختر زود ازدواج کن از شرایت زندگی پدر مادر من شرایط درآمد زندگی خوب نبود ولی همدیگر را دوست داشتند🌹🌹🌹🌹

1403/03/02 17:53

این خاطره تلخ بهتون میگم من 9سال بودم که مادرم گفت سینم درد میکنه که رفت دکتر گفت سرطان سینه گرفته دیگه دنیا روی سرمون خراب شود

1403/03/02 18:03

5 بعد دکتر به مادر گفتن باید یک قوده داخل سینت باید اون برداریم واگه خوبه نشدی باید کله سینه تو برداریم و مادرم عمل کرد ولی خوب نشد مجبور شود سینش تو بیمارستان بردار وهر فقط چند بار برای شمیا در مانی به مشهد میرفت وشرایط زندگی مامانم خیلی سخت بود واسش

1403/03/02 18:37

بعدش من بچه ها من یک بار داستان نوشتم ولی در باره ی مادرم چیز نگفتم گفتم شاید واسه کسی تجربه بشه

1403/03/02 18:42

تا این که مادرم همه ی موهاش ریخت و نا امید شود از این دنیا دیگه امید به زندگی نداشت ولی به خاطره بچه هاش امیدش از دست نداد تا این که یک رفت حرم امام رضا خیلی گریه کرد وبعد چند روز از مکتب دکتر به مادرم زنگ زدن

1403/03/04 10:28

منشی دکتر زنگ زد گفت میشه تا مکتب تشریف بیارن که مامان رفت گفت پیش دکتر گفت مشکلی آزمایش شما نداره چون مادرم شهرستان عمل کرد ه بود ولی اونجا تجهیزات شمیا درمانی نداشتن میومد مشهد ومن شهرستان عمل کردم گفت شما از اول خوب بودین باید از دست دکتر شکایت کنید مادر من قبول نکرد گفت امام رضا من شفا داده😥😥 ولی به هر حال دکتر گفت من چیزی مشاهده نکردم ولی مادر بزرگم یعنی مادر شوهر مامانم میگه من وقتی مامانت عمل کرده پیش بودم که خانم پرستار وقتی از اتاق عمل اومده بیرن یک چیز شبیه قورباغه تو شیشه بود گفت این از داخل سینه بود ولی مامانم فهمید که اون روز که دلش شکست امام رضا شفاش داده

1403/03/05 16:54

الان که من 22سالم هستم مادرم 9سال بودم که عمل کرد یک سینش برداشتن ماشالله خیلی خوب موهاش خوب شده ابروهاش خوب شده شمیا درمانی نمیره هیچی فقط میره سرکار ولی یک سینه نداره دیگه ولی دستش واسه کار زیاد درد میکنه واسه مردم خوب میره سرکار برم سر داستان خودم

1403/03/07 07:43

باشه ها ببخشید واسم کار پیش اومد فردا داستان میگم ببخشید از همه شما

1403/03/14 10:51

بچه ها واقعا ببخشید مشکل واسم پیش اومد نی تونم بنویسم لطفا لف ندین

1403/03/20 22:33