منده قشه باش تاپمارام صفرلردن😂
بنظرم 1 ملیون و 44 هزار

هن خوب کردی احسنت
حیاطینان نخبر

ددیم سیکوعه سریمه اولار اله خننک کننده لری وار

قز دوران بارداری ک قشحدی

بازاردان گلدم قیناناگیله
گوردوم اولار دا گدیر بازارا
دوباردن اولارنان گدیرم بازارا😂😂😂😂

قزلار من نینیم *** لریم سفت بشه مثل قبل

قودوخ دا دیشلرینن چکیر لاب بتر

بدرا من بدتر هش سوتین ساخلامیر

حضرت يوسف وقتی عزیز مصر بود و در وقت قحطي براي مردم گندم توزيع مي نمود يك نو جوان سه بار آمد و گندم همراه خود برد.

آخر يوسف (ع) مجبور شد و به آن نوجوان گفت:
اَي برادر به مردم يك بار گندم نمي رسد و از تو چندم بار است كه گندم ميبري دگر بس كن! هنوز بسيار مردم محتاج باقي مانده اند !
حضرت جبرییل که کنار یوسف استاده بود گفت:
آیا او را مى ‌شناسى؟
گفت: نه، نمى‌ دانم كیست.
جبرییل گفت: اى یوسف! این مرد با این لباس كهنه و پاى برهنه همان شاهدى ست كه تو را از اتهام نجات داد. این همان طفلك هست كه موقع تهمت زدن زليخا شهادت پاك بودن ات را گفت
حضرت به مأمور خود گفت: برو او را بیاور. او را آورد،
يوسف (ع) آن نوجوان را در آغوش گرفت و امر نمود به اين جوان دروازه هاي خزاين را باز كنيد هر قدر وهر چه ميتواند ببرد.

سپس به ماموران اش گفت: براى او لباس و كفش بیاورید، به او پول و شغل متناسب با عقل و فهمش بدهید و حقوقى نیز براى او قرار بدهید.
جبرئیل تعجب كرد، حضرت یوسف(ع) گفت: چه شد؟ گفت: كرم خدا مرا متحیر كرد،

آه از نهادم برآمد؛ چون كسى كه براى تو شهادت به حق داده، ببین براى او چه كار كردى؟ آن وقت بندگانش كه عمرى مى ‌گویند: «أشهد أن لا اله الا الله» به وحدانیت او شهادت مى‌دهند، در قیامت براى آنها چه خواهد كند؟
الله جل جلاله برای یوسف وحي كرد؛ كه اي يوسف ! تو يك بنده هستي
يك نَفَر پاكي ترا ياد كرد تمام خزانه ها را برايش باز كردي و اگر كسي پاكي مرا ياد كند ذكر مرا بكند آیا من چه برايش خواهم نمود...!

شما فكر كنيد خزانه هاي يوسف (ع) كجا و خزانه هاي الله جل جلاله کجا...


🍒 "

من اینجوری میکنم الان فک میکنه 700 حسابم هست درحالی که 7 میلیونه😄😄

دیدم با حرف مادرش داره من رو میندازه بیرون از خونه دیگه تصمیم گرفتم فقط برای خودم جمع کنم

جلوشو دکلره کرده بود ارایشگر الان چند سانت بزرگ شده میخوام اونجاشو دکلره کنم

سلام

مامان بزرگ من خودش با ماست کره اینا برا خونه پرده اینا خرید روفرشی پادری زاد
بعد دیگه به رحمت خدا بابابزرگم ازدواج کرد زنش اومد گفت پرده اینارو عوض کنیم عوض کردن چرشاب خرید دو و نیم میلیون
رفتیم دیدیم عکس مامان بزرگمونو کلا از دیوار میز خاطره جمع کرده مامانم گفت کجا گذاشتین بدین ببرم خونه خودم منم نذاشتم گفتم اینجا می مونه همه رو جمع کردیم نشوندیمش سرجاش
ولی چیشد اخرش مامان بزرگ من خرج نکرد هیچ خودشم جمع میکرد برای خونه اخرش یکی دیگه اومد

الان همه نتی میگرن

یوخ جانم آنلاین حساب میکنیم

الان دا آنلاین شده دا همه بجز دیجی کالا من پرداخت درب منزل لباس ندیدم

ییب گاچاجام آلمانا

من خودم باید جنسو ببینمم بو کنم لمس کنم سورا😑😂😂😂

😂😂😂دوردان دا

من دندومم درد میکنه

از عرت بپرس

من خودم نمیگم کلا دربارش فکر نمی‌کنم ولی شوهرم میگه اصلا و ابدا بچه نه دیگه

فاطمه تو رفته بودی سونوی ساک