بر منم مادرشوهرم اینا قبل تاسوعا داشتن میرفتن شهرستان شون همش اصرار میکردن شمام بیاید
وای ول کن نبودن رو مخ بودن همش میگفتن بیاید گفتم شما برید ما نمینمیایم، شوهرمم یاد داده بودن بیاید دیگ چرا نمیاید و فلان
منم ب شوهرم گفتمواقعا دلم نمیخواد بریم ته دلم اصلا حس خوبی ندارم بریم اونمگفت باشه
اصلا خوشم نمیاد باهاشون برممسافرت
ی بار رفتمبر هفت جد و آبادم بس بود انقد ک اوقات تلخی کردن برام
1403/04/27 12:12